در دادگاه عشق قسمم قلبم بود، وکیلم دلم بود
و حضار جمعی از عاشقان و دلسوختگان
قاضی نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن
تو اعلام کرد پس محکوم شدم به تنهایی و مرگ
کنار چوبه ی دار از من خواستند تا آخرین خواسته ام را بگویم
و من گفتم به تو بگویند:
*دوستت دارم*
سلاااااام
تبریک میگم
موندم چرا همه عاشقا با هم اند مثل تو،مریم،و چند تا دیگه از دوستام
فقط من این وسط دارم هلاک میشم